۱۳۹۳ خرداد ۱۷, شنبه

داستان بوف کور 2

...بهر حال عمویم پیرمردی بود قوز کرده که شال هندی دور سرش بسته بود و عبای زرد پاره ای روی دوش داشت یخه اش باز بود و سینه پشم آلودش دیده می شد. لب شکری داشت. یک شباهت دور و مضحک با من داشت، مثل اینکه عکس من روی آینه دق افتاده باشد.



via صدای روسیه - Voice of Russia - sadaye russie, اخبار

http://ift.tt/1pl4QE4

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر