آندره یفی میچ شانه ها را بالا انداخت و پرسید: - اگر من از اینجا بیرون بروم به کسی ضرری می رسانم؟ هیچ چیز نمی فهمم. اصلا نمی توانم از کار شما سر دربیاورم. آنگاه با صدایی لرزان و مرتعش گفت: - نیکیتا، من باید بروم، حتما باید بروم. ولی نیکیتا با اصرار گفت: - نظم و ترتیب را بهم نزنید.
via صدای روسیه, خبرها
http://ift.tt/1ciujG5
via صدای روسیه, خبرها
http://ift.tt/1ciujG5
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر