۱۳۹۲ آذر ۵, سه‌شنبه

اتاق شماره 6 -10

ایوان دمتریچ با شنیدن حرفهای دکتر روی تختخوابش نشست و آهسته گفت: من از این حرفهای بیهوده شما سر درنمی آورم. موسیکای یهودی که امشب نیکیتا به خاطر وجود دکتر از بازرسی جیبهای او دست کشیده بود مشغول چیدن تکه های نان و کاغذ و هسته های هلو بود.



via صدای روسیه, خبرها

http://persian.ruvr.ru/radio_broadcast/6871309/121429251.html

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر