۱۳۹۲ شهریور ۲۴, یکشنبه

ترکش های مین

...دیدم هم چادری ام گریه می کند. پرسیدم چی شده، گفت: "پیروزی!". تعدادی می خندیدند و تعدادی از خوشبختی بزرگ اشک می ریختند و بعضی دیگر که دانستند دیگر هیچ گاه روی پا نخواهند ایستاد و عزیزان خود را از دنیای مردگان بر نخواهند گرداند، بی وقفه گریه می کردند... نبرد ها فوق العاده سنگین و خشن بودند.



via صدای روسیه, خبرها

http://persian.ruvr.ru/2013_09_15/120920589/

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر