یکی از روزهای پاییز بود که ایوان گروموف یقه پالتو را بالا زده و از پس کوچه های گل آلود عبور می کرد تا دستمزد پاکنویس نامه ای را که برای کاسب کاری انجام داده بود بگیرد. مثل همیشه، آن روز صبح نیز اخلاقش چنگی به دل نمی زد و بد حال بود.
via صدای روسیه, خبرها
http://persian.ruvr.ru/radio_broadcast/6871309/121428555.html
via صدای روسیه, خبرها
http://persian.ruvr.ru/radio_broadcast/6871309/121428555.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر