زوسیم مایل بود که آن زن زودتر برود. زن هم فوراً از روی صندلی بلند شد، تعظیم کوچکی کرد و آهسته به طرف در رفت. زوسیم کریلوویچ، لبهایش را محکم روی هم فشرد ، پلک هایش را بست و بدنبال او نگاه کرد و دلش خواست به پشت او تفی بیاندازد...
via صدای روسیه, خبرها
http://persian.ruvr.ru/radio_broadcast/6871309/115963887.html
via صدای روسیه, خبرها
http://persian.ruvr.ru/radio_broadcast/6871309/115963887.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر