بازرس و مردي ميانسال روبروي هم نشسته اند. بازرس پا ندارد. بازرس: چند ساله تنها زندگي مي كني؟ مرد: هفت ساله. زنم يه روز رفت و ديگه نيومد. با يه مرد ديگه فرار كرد. بازرس: مي دوني چرا؟ مرد: نه. شايد خودشم ندونه. زندگي پر از ندونستنه بازرس. تو يه لحظه تصميم گرفت كه بره و رفت.
via صدای روسیه, خبرها
http://persian.ruvr.ru/radio_broadcast/6871309/107446256.html
via صدای روسیه, خبرها
http://persian.ruvr.ru/radio_broadcast/6871309/107446256.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر