زن نشسته بود و برق چشمانش اتاغ را پر کرده بود. ولی مه آمد. مرد کمی صبر کرد تا موج مه بگذرد، چون اگر در این حین حرکت میکرد، بی شک به چیزی میخورد. شاید هم چیزی میشکست... مه رفت.
via صدای روسیه, خبرها
http://persian.ruvr.ru/radio_broadcast/6871309/103053848.html
via صدای روسیه, خبرها
http://persian.ruvr.ru/radio_broadcast/6871309/103053848.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر