پرنسس بیرون می رود. نیکولا روی نیمکت نشسته خاموش است. صدای موزیک به گوش می رسد. استیفانوس: به همراهان می گوید. پدر اینجا نیست. بیائید. چند مرد و زن و چند نفر کوچک و بزرگ رقص کنان داخل اتاق نیکولا شدند. لوبا- همینکه پدرش را دید گفت- اوه شما اینجا هستید. مرا عفو کنید.
via صدای روسیه, خبرها
http://persian.ruvr.ru/radio_broadcast/6871309/94254810.html
via صدای روسیه, خبرها
http://persian.ruvr.ru/radio_broadcast/6871309/94254810.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر