۱۳۹۱ آذر ۲۹, چهارشنبه

تابش نور در ظلمت- قسمت 22

الکساندر پطروویچ رو کرد به نیکولای و گفت: فهمیدی، گفتم همیشه، همیشه در خدمتگزاری حاضرم. من رفتم... نیکولا: الکساندر پطروویچ لطفاً بیرون در منتظر باشید. من بزودی خواهم آمد. پس از آنکه الکساندر پطروویچ از اتاق بیرون رفت ماریا با عصبانیت گفت: تو چه مناسبتی با این مرد داری؟ چرا او باید بیش از همسرت، مورد توجه تو قرار بگیرد.



via صدای روسیه, خبرها

http://persian.ruvr.ru/radio_broadcast/6871309/93767546.html

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر